بیتو من در بیهودگیام
اللهم عجل لولیک الفرج
بیهودگی
بیهودگی
گرهها
ثانیهها
ثانیهها
اربعین
امام رضا علیه السلام
من دست خالی آمدهام، توشه دست توست
اذن طواف مرقد ششگوشه دست توست
یوسف رحیمی
امام رضا علیه السلام
من دست خالی آمدهام، توشه دست توست
اذن طواف مرقد ششگوشه دست توست
یوسف رحیمی
عاشقانههایم
بی تو
بی تو
مراد دل
چون مراد دل و جانم تویی از هر دو جهان
از تو دل برنکنم تا دل و جان است مرا
شب از تو آغاز شد
شب از تو آغاز شد
رسوای عالم شدم
رسوای عالم شدم
رسوای عالم شدم
نبود فاصله حتی مویی
گفتم که دلا عاشق اویی گویی
اندر طلبش پی زده ای در کویی
گفتا چه بگویم که نیم قابل وصل
ورنه نبود فاصله حتی مویی
علی دمیرچی
نبود فاصله حتی مویی
گفتم که دلا عاشق اویی گویی
اندر طلبش پی زده ای در کویی
گفتا چه بگویم که نیم قابل وصل
ورنه نبود فاصله حتی مویی
علی دمیرچی
نبود فاصله حتی مویی
گفتم که دلا عاشق اویی گویی
اندر طلبش پی زده ای در کویی
گفتا چه بگویم که نیم قابل وصل
ورنه نبود فاصله حتی مویی
علی دمیرچی
نمی گویم کجا
نمی گویم کجا در ناکجایی
بگو جانا، بگو جانا، کجایی
شب و روز از دل سرگشته پرسم
تو ای پیدای ناپیدا کجایی
یا صاحب الزمان(عج)
نمی گویم کجا
نمی گویم کجا در ناکجایی
بگو جانا، بگو جانا، کجایی
شب و روز از دل سرگشته پرسم
تو ای پیدای ناپیدا کجایی
یا صاحب الزمان(عج)
نمی گویم کجا
نمی گویم کجا در ناکجایی
بگو جانا، بگو جانا، کجایی
شب و روز از دل سرگشته پرسم
تو ای پیدای ناپیدا کجایی
یا صاحب الزمان(عج)
دردی گرفته جان
دردی گرفته جان
دردی گرفته جان
این چه عمریست
آه! از اینهمه سالی که بدون تو گذشت
این چه عمریست که در فاصله سر خواهد شد
تشنه
جز رحمت چشمان تو، دنیا چه میخواهد
تشنه به غیر آب، از دریا چه میخواهد
تشنه
جز رحمت چشمان تو، دنیا چه میخواهد
تشنه به غیر آب، از دریا چه میخواهد
تشنه
جز رحمت چشمان تو، دنیا چه میخواهد
تشنه به غیر آب، از دریا چه میخواهد
فصل دلم
فصل دلم
فصل دلم
دیده آلوده
تو بیا! دیده آلوده پس از دیدنِ تو
عاشقانه به سر راهِ تو، تر خواهد شد
دیده آلوده
تو بیا! دیده آلوده پس از دیدنِ تو
عاشقانه به سر راهِ تو، تر خواهد شد
دیده آلوده
تو بیا! دیده آلوده پس از دیدنِ تو
عاشقانه به سر راهِ تو، تر خواهد شد
برگ های زرد
تقدیر برگ های زرد همیشه افتادن است
اما، با تو میشود در پاییز شکوفه داد
برگ های زرد
تقدیر برگ های زرد همیشه افتادن است
اما، با تو میشود در پاییز شکوفه داد
برگ های زرد
تقدیر برگ های زرد همیشه افتادن است
اما، با تو میشود در پاییز شکوفه داد
آقا سلام
آقا سلام! دل به تو دادم نمیبری؟
این جان منتظر به فدایت، نمیخری؟
لایق که نیستم! چه کنم؟ دارم آرزو
یا ایها العزيز! به من هم زنی سری
آقا سلام
آقا سلام! دل به تو دادم نمیبری؟
این جان منتظر به فدایت، نمیخری؟
لایق که نیستم! چه کنم؟ دارم آرزو
یا ایها العزيز! به من هم زنی سری
آقا سلام
آقا سلام! دل به تو دادم نمیبری؟
این جان منتظر به فدایت، نمیخری؟
لایق که نیستم! چه کنم؟ دارم آرزو
یا ایها العزيز! به من هم زنی سری
فقط یک لحظه
فقط یک لحظه
گریان
گریان
عید بیعت
عید بیعت، روزِ تذکر است که یادمان نرود آیا واقعاً بود و نبود امام زمان را در زندگیمان حس میکنیم؟ اگر خودمان حس کردیم که فبها ولی اگر این اتفاق نیفتاد، چون جزء جامعه مومنین هستیم، خداوند ما را در همین دنیا دچار ابتلاعات میکند که بفهمید جز خدا و امام زمان، یاور دیگری نخواهیم داشت
میگما رفیق
میگما رفیق
اینکه برای روزایی مثل عید بیعت و نیمهٔ شعبان کلی خرج میکنی، خیلی خوبه؛ ولی اگه کارات، تیپوقیافت، رفتارت و خلاصه تو یک کلام «اگه زندگیت امام زمانی نباشه، دنیادنیا هم که هزینه کنی درسته که بیجواب نمیمونه اما فایدهای نداره. یادت باشه امامزمان اسب و شمشیرِ ما رو لازم نداره، خودت رو میخواد، خودِ خودتو…»
صد جان منی
صد جان منی
صد جان منی
اهل و عيالم
ِأَبِی أَنْت وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ أُسْرَتِی
یَا صَاحِبَ الزَّمَان (عَجَّلَ الله تَعَالی فَرَجکَ الشَّریف)
پدر و مادرم، اهل و عيالم، مال و ثروتم، قوم و قبيله و خاندانم همه
و همه فدایت باد یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجک الشریف)
اهل و عيالم
ِأَبِی أَنْت وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ أُسْرَتِی
یَا صَاحِبَ الزَّمَان (عَجَّلَ الله تَعَالی فَرَجکَ الشَّریف)
پدر و مادرم، اهل و عيالم، مال و ثروتم، قوم و قبيله و خاندانم همه
و همه فدایت باد یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجک الشریف)
اهل و عيالم
ِأَبِی أَنْت وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ أُسْرَتِی
یَا صَاحِبَ الزَّمَان (عَجَّلَ الله تَعَالی فَرَجکَ الشَّریف)
پدر و مادرم، اهل و عيالم، مال و ثروتم، قوم و قبيله و خاندانم همه
و همه فدایت باد یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجک الشریف)
دلمردهام
دلمردهام
غبار
یکی ازجمعه ها جان خواهد آمد
به درد عشق درمان خواهد آمد
غبار از خانه های دل بگیرید
که بر این خانه مهمان خواهد آمد
غبار
یکی ازجمعه ها جان خواهد آمد
به درد عشق درمان خواهد آمد
غبار از خانه های دل بگیرید
که بر این خانه مهمان خواهد آمد
غبار
یکی ازجمعه ها جان خواهد آمد
به درد عشق درمان خواهد آمد
غبار از خانه های دل بگیرید
که بر این خانه مهمان خواهد آمد
او می آید
او می آید
اما یادمان باشد اگر با آمدن خورشید از خواب بیدار شویم
نمازمان قضاست
او می آید
او می آید
اما یادمان باشد اگر با آمدن خورشید از خواب بیدار شویم
نمازمان قضاست
عشق
هرکه در عشق سر از قله برآرد هنر است
همه تـا دامنه یِ کوه تحمـل دارنـد
عشق
هرکه در عشق سر از قله برآرد هنر است
همه تـا دامنه یِ کوه تحمـل دارنـد
به هرجا بنگرم
به صحرا بنگرم صحرات بینم
به دریا بنگرم دریات بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنات بینم
به هرجا بنگرم
به صحرا بنگرم صحرات بینم
به دریا بنگرم دریات بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنات بینم
به هرجا بنگرم
به صحرا بنگرم صحرات بینم
به دریا بنگرم دریات بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنات بینم
مولای من
ما را ببخش که تو را از بدو تولد تا به امروز،
منتظر خود نگه داشتهایم
قلبمان کافی نیست؛
انگار عقلمان هم باید بفهمد که یتیمیم
مولای من
ما را ببخش که تو را از بدو تولد تا به امروز،
منتظر خود نگه داشتهایم
قلبمان کافی نیست؛
انگار عقلمان هم باید بفهمد که یتیمیم
آتشت
آتشت
آتشت
مرهم
مرهم
موسایم شدی
حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده
غیر از نجات، این قوم از موسی چه میخواهد
موسایم شدی
حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده
غیر از نجات، این قوم از موسی چه میخواهد
دير شد
دير شد،
بازآ
که ترسم ناگهان پرپر شود
دسته گل هایی که از شوق تو
در دل بسته ام
دير شد
دير شد،
بازآ
که ترسم ناگهان پرپر شود
دسته گل هایی که از شوق تو
در دل بسته ام
دير شد
دير شد،
بازآ
که ترسم ناگهان پرپر شود
دسته گل هایی که از شوق تو
در دل بسته ام
تو باقی ماندة حقی
بهار از پشت چشمان تو ظاهر میشود روزی
زمین با ماه تابانت، مجاور میشود روزی
تو باقی ماندة حقی، به زیتون و زمان سوگند
تمام عصرها با تو معاصر میشود روزی
تو باقی ماندة حقی
بهار از پشت چشمان تو ظاهر میشود روزی
زمین با ماه تابانت، مجاور میشود روزی
تو باقی ماندة حقی، به زیتون و زمان سوگند
تمام عصرها با تو معاصر میشود روزی
تو باقی ماندة حقی
بهار از پشت چشمان تو ظاهر میشود روزی
زمین با ماه تابانت، مجاور میشود روزی
تو باقی ماندة حقی، به زیتون و زمان سوگند
تمام عصرها با تو معاصر میشود روزی
کوله بار
کوله بار
ز عشق تو
بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
وگر شهری بدم، ویرانه گشتم
ز عشق تو ز خان و مان بریدم
به درد عشق تو همخانه گشتم
چنان کاهل بدم، کان را نگویم
چو دیدم روی تو مردانه گشتم
چو خویش جان خود جان تو دیدم
ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم
فسانه عاشقان خواندم شب و روز
کنون در عشق تو افسانه گشتم
مولانا
ز عشق تو
بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
وگر شهری بدم، ویرانه گشتم
ز عشق تو ز خان و مان بریدم
به درد عشق تو همخانه گشتم
چنان کاهل بدم، کان را نگویم
چو دیدم روی تو مردانه گشتم
چو خویش جان خود جان تو دیدم
ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم
فسانه عاشقان خواندم شب و روز
کنون در عشق تو افسانه گشتم
مولانا
قطار عمر
اگر چه روز من و روزگار می گذرد
دلم خوش است که با یاد یار میگذرد
چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است
قطار عمر که در انتظار می گذرد
شیعه ی تو
غافل
تو
عالیجناب صلح
دنیا بدون شما میانجی ندارد
ای عالیجنابِ صُلح…
بیا بین ما و آسمان را آشتی بده…
آفتاب روی تو
انتظار صبح
وعلِّمه
أن انتظار الصبح
لا يقل جمالًا عن رؤيته
و به او بیاموز
که انتظارِ صبح
دستِ کمی از زیبایی دیدنش ندارد
کابوس
انگار کابوس این روزهای خاکستری
سایه انداخته به خیال من
حوالی این ساعتهای بارانی
جای زیادی برای رفتن ندارم
غیر از آغوش تو
گرد و غبارم
از همین دریچه
تو می آیی و
من خوب می دانم که روزی
از همین دریچه
که سال هاست بسته مانده است،
جوانه ای خواهد رویید؛
جوانه ای سبز که از
خیال همیشه منتظر من
به سمت آسمان های آبیِ
حضور تو
سر بر خواهد آورد.
از همین دریچه
تو می آیی و
من خوب می دانم که روزی
از همین دریچه
که سال هاست بسته مانده است،
جوانه ای خواهد رویید؛
جوانه ای سبز که از
خیال همیشه منتظر من
به سمت آسمان های آبیِ
حضور تو
سر بر خواهد آورد
از همین دریچه
تو می آیی و
من خوب می دانم که روزی
از همین دریچه
که سال هاست بسته مانده است،
جوانه ای خواهد رویید؛
جوانه ای سبز که از
خیال همیشه منتظر من
به سمت آسمان های آبیِ
حضور تو
سر بر خواهد آورد.
معلق
خجل از
من سری دارم و در پای تو خواهم بازید
خجل از ننگ بضاعت که سزاوار تو نیست
شب ظلمت
شب ظلمت و بیابان، به کجا توان رسیدن
مگر آن که شمع رویت، به رهم چراغ دارد
شرمنده ام
چشم انتظار
هر کجا که باشم چه در بانک، چه در بیمارستان و
چه در فروشگاه بالاخره صف انتظارم به پایان میرسد
اما نمیدانم چرا صف انتظار تو تمام نشدنی است! میترسم وسط راه کم بیاورم
اگر هر از چند گاهی، با یادت مرا شارژ نکنی
هجر و وصل
حیات بی تو
درد هجران محبان
بیا و درد هجران محبّان را مداوا کن
نگاهی از کرم بر چشمهای خستهی ما کن
برگردیم
شب بی تو
خورشید عالم آرایی
صبح یعنی
صبح یعنی که شراب
از لب تو مست شود
صبح یعنی تو بیایی
غم عالم برود
اللهم عجل لولیک الفرج
عشق یعنی
عشق يعني
در ميان صد هزاران مثنوی
بوي تك بيت
ناگه مست و مدهوشت كند
اللهم عجل لوليك الفرج
حرمت آقا
هر وقت خواستی گناه کنی
یک لحظه بایست
به نفست بگو
اگه یک بار دیگه وسوسهام کنی
شکایتت رو به امام زمان میکنم.
حالا اگر تونستی حرمت آقا رو بشکنی
برو گناه کن
نذر آمدنت
در تمام طول سال
در تمام روزهای عمر
تنها یک روز است که تک تک قدم ها نذر آمدنت میشوند
اربعین…کربلا…لبیک یا مهدی
دل ارام
جمعه به جمعه
جمعه به جمعه چشم من منـتـظر نگاهِ تو
کی دل خـسـته ام شـود مــعتکف پناهِ تو
زمـزمـه لبان من این طلب است از خدا
کاش شـوم من عاقبت یک نفر از سپاه تو
ذکر تعجیل فرج
اربعين گويم دمادم تا حرم
ذكر تعجيل فرج در هر قدم
اللهم عجل لوليك الفرج