خوب گوش کن

!خوب گوش کن
صدای پای جابر است؟ نه
قدری آرام‌تر، شاید صدای پاهای خستهٔ زینب است که به دیدار برادر آمده
نه…این طنین گام‌های خود توست
خوب گوش کن! کسی می‌گوید: بیا
تو خوب این صدا را می‌شناسی
صدای حسین(علیه‌السلام) را که هنوز از پس قرن‌ها بی‌وقفه فریاد می‌زند: بیا…
و تو راه افتاده‌ای، خسته و شکسته گاهی می‌نشینی، گاهی به آمدنت شک می‌کنی، اما آمده ای و قافله‌سالار، حسین زمان، مهدی فاطمه
پس برخیز، احرام ببند تا شاید محرم غم حسین(علیه‌السلام) شوی و در اربعین حضرت ارباب برسی به خیمهٔ امن حجت خدا و آخرین قافله‌سالار از تبار حسین(علیه‌السلام)است

در نشر مهدویت سهیم شوید

خوب گوش کن

!خوب گوش کن
صدای پای جابر است؟ نه
قدری آرام‌تر، شاید صدای پاهای خستهٔ زینب است که به دیدار برادر آمده
نه…این طنین گام‌های خود توست
خوب گوش کن! کسی می‌گوید: بیا
تو خوب این صدا را می‌شناسی
صدای حسین(علیه‌السلام) را که هنوز از پس قرن‌ها بی‌وقفه فریاد می‌زند: بیا…
و تو راه افتاده‌ای، خسته و شکسته گاهی می‌نشینی، گاهی به آمدنت شک می‌کنی، اما آمده ای و قافله‌سالار، حسین زمان، مهدی فاطمه
پس برخیز، احرام ببند تا شاید محرم غم حسین(علیه‌السلام) شوی و در اربعین حضرت ارباب برسی به خیمهٔ امن حجت خدا و آخرین قافله‌سالار از تبار حسین(علیه‌السلام)است

در نشر مهدویت سهیم شوید

امام سجاد علیه السلام

هر چند زهر، قلب تو را پاره‌پاره کرد
اما به یاد کرب‌و‌بلا گریه می‌کنی
اصلاً خودِ تو کرب‌وبلای مجسّمی
وقتی برای خون خدا گریه می‌کنی

یوسف رحیمی

در نشر مهدویت سهیم شوید

امام سجاد علیه السلام

هر چند زهر، قلب تو را پاره‌پاره کرد
اما به یاد کرب‌و‌بلا گریه می‌کنی
اصلاً خودِ تو کرب‌وبلای مجسّمی
وقتی برای خون خدا گریه می‌کنی

یوسف رحیمی

در نشر مهدویت سهیم شوید

تخریب حرم عسکریین

سال‌هاست که سامراء سند مظلومیت شیعه است؛ از سرداب غیبت تا حرم‌های مطهّرش… حرم‌هایی که خراب شد به دست حرامیان
اما از پسِ هر ویرانی، آبادی در راه است
اگر خوب گوش کنی، بانگ ظهور را می‌شنوی و نسیمش را حس می‌کنی. آن روز دیگر هیچ‌کس جرئت جسارت و هتک حرمت به مقدسات شیعه را نخواهد داشت

در نشر مهدویت سهیم شوید

تخریب حرم عسکریین

سال‌هاست که سامراء سند مظلومیت شیعه است؛ از سرداب غیبت تا حرم‌های مطهّرش… حرم‌هایی که خراب شد به دست حرامیان
اما از پسِ هر ویرانی، آبادی در راه است
اگر خوب گوش کنی، بانگ ظهور را می‌شنوی و نسیمش را حس می‌کنی. آن روز دیگر هیچ‌کس جرئت جسارت و هتک حرمت به مقدسات شیعه را نخواهد داشت

در نشر مهدویت سهیم شوید

پنجره فولاد رضا

آی شش‌گوشه ندیده، نشو مأیوس بیا
می‌دهد کرببلا، پنجره فولاد رضا

محمدحسین رحیمیان

در نشر مهدویت سهیم شوید

فرات، اشک خجالت می‌ریزد

فرات، اشک خجالت می‌ریزد و خارها از روییدن پشیمانند. آفتاب شرم دارد از طلوع دوباره. و از همه محزون‌تر ناقه‌ای‌ست که تا چندی قبل، بانویی باجلال و جبروت، با سلام و صلوات بر آن سوار می‌شد. اما حالا آن بانو، تنها و بی‌محرم است، نه اکبری هست که دستش را بگیرد و نه علمداری که رکاب بگیرد و بانو سوار شود. اما بانو هنوز همان بانوست؛ با همان صلابت حیدری و نجابت فاطمی. محکم و امیدوار به آینده می‌داند منتقمی هست تا بیاید و انتفام این خون‌ها را بگیرد

در نشر مهدویت سهیم شوید

حضرت عباس علیه السلام

چشم‌ها از هیبت چشمم، به پیچ‌و‌تاب بود
محو چشمم، چشم‌ها و چشم من بر آب بود
چشم گفتم، چشم دادم، چشم پوشیدم، ز آب
من سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود
ژولیده نیشابوری

در نشر مهدویت سهیم شوید

حضرت عباس علیه السلام

چشم‌ها از هیبت چشمم، به پیچ‌و‌تاب بود
محو چشمم، چشم‌ها و چشم من بر آب بود
چشم گفتم، چشم دادم، چشم پوشیدم، ز آب
من سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود
ژولیده نیشابوری

در نشر مهدویت سهیم شوید

گریه بِرَفت

روزی که دلم ز روضه هایت بشکست
از گریه بِرَفت، اختیارم از دست
خوابیدم و خوابِ مَقتلت را دیدم
هیهــات! که بعد از آن مرا خوابی هست

در نشر مهدویت سهیم شوید

گریه بِرَفت


روزی که دلم ز روضه هایت بشکست
از گریه بِرَفت، اختیارم از دست
خوابیدم و خوابِ مَقتلت را دیدم
هیهــات! که بعد از آن مرا خوابی هست

در نشر مهدویت سهیم شوید

استخوان سالم

یک استخوان سالم از ارباب من نماند
هرچند باید از سر و انگشت بگذریم
آن چکمه پوشه حرامی کجا نشست؟
از ضربه های خنجرش از پُشت، بگذریم
با موی شعله ور وسطِ خیمه ی عمو…
یک کودک سه ساله و یک مشت…بگذریم
ارباب من غریب و خواهرش از او غریب تر
هی با تنش سپر شد و هی مُشت… بگذریم
سرنیزه بود و رأسِ علی اصغرِ حسین
حتی تجسّمش همه را کُشت…بگذریم

در نشر مهدویت سهیم شوید

استخوان سالم

یک استخوان سالم از ارباب من نماند
هرچند باید از سر و انگشت بگذریم
آن چکمه پوشه حرامی کجا نشست؟
از ضربه های خنجرش از پُشت، بگذریم
با موی شعله ور وسطِ خیمه ی عمو…
یک کودک سه ساله و یک مشت…بگذریم
ارباب من غریب و خواهرش از او غریب تر
هی با تنش سپر شد و هی مُشت… بگذریم
سرنیزه بود و رأسِ علی اصغرِ حسین
حتی تجسّمش همه را کُشت…بگذریم

در نشر مهدویت سهیم شوید

عمر قرون

روضه تان عمر قرون خواهد و این کافی نیست
اینکه یک ماه برای تو محرم شده است

در نشر مهدویت سهیم شوید

حلقه ی خیام

ای پنج تن خلاصه شده در تو
افتادی و ستون زمین افتاد
با رفتنت تمام حرم دیدند
از حلقه ی خیام، نگین افتاد

در نشر مهدویت سهیم شوید

حلقه ی خیام

ای پنج تن خلاصه شده در تو
افتادی و ستون زمین افتاد
با رفتنت تمام حرم دیدند
از حلقه ی خیام، نگین افتاد

در نشر مهدویت سهیم شوید

بانگ اناالحق

بانگ اناالحق می زنی بر روی دستان پدر
ای عارفان درمانده در شش‌گوشه ی گهواره ات

در نشر مهدویت سهیم شوید

تمام پیکرت

هزار و نهصد و پنجاه زخم، یعنی که
تمام پیکرت از هم گسسته بود آقا
گمان کنم که نیازی به نعلِ تازه نبود
که بند، بندِ وجودت شکسته بود آقا
صحیح و سالم اگرچه، سَرت به غارت رفت
تنت به خاک بیابان نشسته بود آقا
مُرمّل بالدّما و مُقَطَّعَ الأعضا
السَّلَامُ عَلَی الْمَنْحُورِ مِنَ الْوَرَا

علی رضا بان پرور

در نشر مهدویت سهیم شوید