
دریای پشت کدام پنجرهای؟
اللهم عجل لولیک الفرج
أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ یعنی
نزدیک است، آنروزی که شیعیان، همراهِ امام زمان، فوجفوج میروند به زیارت بارگاه امام صادق و دیگر بقیع اینقدر سوت و کور نیست
ما با مسیر عاشقی معنا گرفتیم
این رزق را از حضرت زهرا گرفتیم
اسماعیل شبرنگ
هر چه گفتند و شنیدم نیمی از دریاست ما چه گوییم ز مدح تو که مداح خداست
قرنها میگذرد از شب دفن تو ولی شیعه میسوزد از این درد که قبر تو کجاست
محشر میان جمع محبّان فاطمه
سایهنشین چادرِ خاکی مادریم
اسماعیل شبرنگ
مرا براى اویس قَرَن شدن بخرید
براى نذر حسین و حسن شدن بخرید
نجمه پورملکی
!خوب گوش کن
صدای پای جابر است؟ نه
قدری آرامتر، شاید صدای پاهای خستهٔ زینب است که به دیدار برادر آمده
نه…این طنین گامهای خود توست
خوب گوش کن! کسی میگوید: بیا
تو خوب این صدا را میشناسی
صدای حسین(علیهالسلام) را که هنوز از پس قرنها بیوقفه فریاد میزند: بیا…
و تو راه افتادهای، خسته و شکسته گاهی مینشینی، گاهی به آمدنت شک میکنی، اما آمده ای و قافلهسالار، حسین زمان، مهدی فاطمه
پس برخیز، احرام ببند تا شاید محرم غم حسین(علیهالسلام) شوی و در اربعین حضرت ارباب برسی به خیمهٔ امن حجت خدا و آخرین قافلهسالار از تبار حسین(علیهالسلام)است
هرکس رسید کربوبلا، سامرا، نجف
برگ براتش از علیموسیالرضا گرفت
مجتبی قاسمی
هر چند زهر، قلب تو را پارهپاره کرد
اما به یاد کربوبلا گریه میکنی
اصلاً خودِ تو کربوبلای مجسّمی
وقتی برای خون خدا گریه میکنی
یوسف رحیمی
سالهاست که سامراء سند مظلومیت شیعه است؛ از سرداب غیبت تا حرمهای مطهّرش… حرمهایی که خراب شد به دست حرامیان
اما از پسِ هر ویرانی، آبادی در راه است
اگر خوب گوش کنی، بانگ ظهور را میشنوی و نسیمش را حس میکنی. آن روز دیگر هیچکس جرئت جسارت و هتک حرمت به مقدسات شیعه را نخواهد داشت
آی ششگوشه ندیده، نشو مأیوس بیا
میدهد کرببلا، پنجره فولاد رضا
محمدحسین رحیمیان
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد
حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی
در هالهای از گیسویی خاکستری باشد
قاسم صرافان
چشمها از هیبت چشمم، به پیچوتاب بود
محو چشمم، چشمها و چشم من بر آب بود
چشم گفتم، چشم دادم، چشم پوشیدم، ز آب
من سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود
ژولیده نیشابوری
داغِ تو روشن میکند شمعِ محرم را
در شعلهٔ غم میکشاند جانِ عالم را
مثلِ پدر، میراثدارِ کربلایی تو
چون از مسیرِ کربلا آوردی این غم را
هستی محرابی
از غدیر تو به معراج رسیدیم علی
کوثر از دست تو یک جرعه چشیدیم علی
مهدی نظری
عید بزرگ خالق و خلقت خجسته باد
جشن سرور احمد و امّت خجسته باد
غلامرضا سازگار
تنیده تار به چشم و به گوش این عالم
وگرنه غیر کرم از تو سمت ما نرسید
خودت دعا بکن آخر بیاید آقا جان
همان که میرسد از راه با سپاه شهیدان
بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم
حالوهوای کربُبلا دارد این حرم
قاسم نعمتی
سالروز ازدواج حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها مبارک
شب عید است و خراسان چه قیامت شده است
مرغ دل باز هوایی زیارت شده است
محمدحسین رحیمیان
عزیزی آنچنان که جایگاهت قلب ایران است
بزرگی آنچنان که عقل در وصف تو حیران است
ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها مبارک
علی سلیمیان
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا
نه گنبد نه حرم نه آستانی
نه خادم تا از او پرسی نشانی
زیارتنامهٔ این چهار قبر است
عزا و اشک و آه و نوحهخوانی
میثم مؤمنینژاد
گل نرگس
نمیدانیم چه شد این همه عطر نرگس را از یاد بردیم
شما دعایی کن، شاید به حرمت دعایت ماهم برگشتیم
اللهم عجل لولیک الفرج
دارد زمین از هجر شما خشک میشود
این جمعه باز حضرت باران نیامدی
اللهم عجل لولیک الفرج
بیتو بیفایده و بیهیجان است جهان
مثل یک پنجره که منظرهاش دیوار است
اللهم عجل لولیک الفرج
صبح علی الطلوع گِدا بر تو می گذشت
نزدیک ظهر بود که عالیجناب شد
اللهم عجل لولیک الفرج
نام شما که میآید دلم میلرزد؛ نه از شنیدن نامت که از رسم و مَرامت
چه شجاعتی! چه بصیرتی! چه ایثارگرانه خود و جوانیات را فدای ولی زمانت کردی
من هم همین را میخواهم؛
میخواهم علیاکبرِ امامم باشم
اینکه چقدر و تا کجا پای این حرفم میمانم، دلم را میلرزاند
خودت دستم را بگیر تا من هم عاقبتبهخیر شوم، شبیه خودت
نام شما که میآید دلم میلرزد؛ نه از شنیدن نامت که از رسم و مَرامت
چه شجاعتی! چه بصیرتی! چه ایثارگرانه خود و جوانیات را فدای ولی زمانت کردی
من هم همین را میخواهم؛
میخواهم علیاکبرِ امامم باشم
اینکه چقدر و تا کجا پای این حرفم میمانم، دلم را میلرزاند
خودت دستم را بگیر تا من هم عاقبتبهخیر شوم، شبیه خودت
چون چشم تو دل میبرد از گوشهنشینان
شد گوشه ششگوشه برای تو مهیا
حمیدرضا برقعی
خواندند او را آن چنان و این چنینش
اما خدا خواندهست زینالعابدینش
مهدی رحیمی
بیشک خدا سرشته تو را از گِل حسین
سقای بافضیلت و دریادل حسین
یوسف رحیمی
بیشک خدا سرشته تو را از گِل حسین
سقای بافضیلت و دریادل حسین
یوسف رحیمی
بیشک خدا سرشته تو را از گِل حسین
سقای بافضیلت و دریادل حسین
یوسف رحیمی
باز در کارم گره افتاد و مادر گفت که
حل مشکل روضۀ موسیبنجعفر میشود
محمدرضا نادعلیان
دیرآمدی و فقط شکایت کردیم
هرجمعه که آمد استراحت کردیم
انگارقرارنیست کاری بکنیم
آقا! به نبودن توعادت کردیم
هوا را نبین که باران نمیزند
من را ببین که باغ دلم را سرما زده است
چه مسئله ی زمستانی و سردی است این نیامدنت
“راه زنده شدن دلها”
امام باقر عليه السلام: سخن ما دلها را زنده میكند
بحارالانوار ، ج۲، ص۱۴۴
آیــــا شــــود کنــــار ضــــریح مطهــــرت
?یـک صـبحگاه جامعـه خـوانم بـه محضـرت
استاد سازگار
گفتم که دلا عاشق اویی گویی
اندر طلبش پی زده ای در کویی
گفتا چه بگویم که نیم قابل وصل
ورنه نبود فاصله حتی مویی
علی دمیرچی
من نمی دانم چه سری هست در خلقت ولی
خلق مجنون علی، او مبتلای فاطمه است
“وحید محمدی”
این صفای سینههامان از صفای فاطمه است
هر چه داریم و نداریم از عطای فاطمه است
“وحید محمدی”
شبی ز شرح فراقت به ابرها گفتم
سحر نیامده دیدم چقدر باران ریخت
اللهم عجل لولیک الفرج
نمی گویم کجا در ناکجایی
بگو جانا، بگو جانا، کجایی
شب و روز از دل سرگشته پرسم
تو ای پیدای ناپیدا کجایی
یا صاحب الزمان(عج)
چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
باز تکرار همان سورۀ ”اعطینا” شد
“حمیدرضا برقعی”
انتظار منو آواره کرده
هجر یار تو دلم خونه کرده
صدای گریه ی حیران و دوری
دوباره غصه هجران و دوری
من و دل کندن از تو وای بر من
دوباره غصه ی حیران و دوری
همیشه تاب و تب در دل ندارم
به روی هم چو ماهت دل سپارم
جز رحمت چشمان تو، دنیا چه میخواهد
تشنه به غیر آب، از دریا چه میخواهد
مائیم گدای حضرت معصومه
محتاج عطای حضرت معصومه
همراه رضا ز دیده خون میریزیم
در روز عزای حضرت معصومه
“محمود مربوبی”
تقدیر برگ های زرد همیشه افتادن است
اما، با تو میشود در پاییز شکوفه داد
از بس حریمت بوی شهر کربلا داشت
قائممقام دوم جنت شد اینجا
“محمد جواد شیرازی”
تو بیا! دیده آلوده پس از دیدنِ تو
عاشقانه به سر راهِ تو، تر خواهد شد
تقدیر برگ های زرد همیشه افتادن است
اما، با تو میشود در پاییز شکوفه داد
افسوس میخورم که غایبم از انتظار تو
شرمنده بی سلام رد شدهام از کنار تو
بی وجود تـو بشر بی سر و سامان میشد
همه جا نور خدا مخفی و پنهان میشد
بی وجود تـو کجا در همه امتها
نام این قوم مزین بـه مسلمان می شد
آقا سلام! دل به تو دادم نمیبری؟
این جان منتظر به فدایت، نمیخری؟
لایق که نیستم! چه کنم؟ دارم آرزو
یا ایها العزيز! به من هم زنی سری
تو همسر شایسته طاها هستی
ارزنده ترین عروس دنیا هستی
گر مادر یازده مسیحا زهراست
تو مادر مادر مسیحا هستی
سید هاشم وفایی
دختر بدر الدجی امشب سه جا دارد عزا
گاه میگوید پدر، گاهی حسن، گاهی رضا
الإمام الرضا عليه السلام
الإِمامُ الأَنيسُ الرَّفيقُ ، وَالوالِدُ الشَّفيقُ
وَالأَخُ الشَّقيقُ ، وَالاُمُّ البَرَّةُ بِالوَلَدِ الصَّغيرِ
امام همدمی است رفيق و پدری است مهربان؛
و برادری است همسان و
مادری است نيكوكار به فرزند كوچكش
یا مَن یَهدی وَ لا یُهدیٰ
ای آنکھ هدایت میکنی
و هدایت نمیشوی
راه گم کردهایم هدایتمان میکنی ؟
ِأَبِی أَنْت وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ أُسْرَتِی
یَا صَاحِبَ الزَّمَان (عَجَّلَ الله تَعَالی فَرَجکَ الشَّریف)
پدر و مادرم، اهل و عيالم، مال و ثروتم، قوم و قبيله و خاندانم همه
و همه فدایت باد یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجک الشریف)
یکی ازجمعه ها جان خواهد آمد
به درد عشق درمان خواهد آمد
غبار از خانه های دل بگیرید
که بر این خانه مهمان خواهد آمد
ای دو چشمت سبب و علتِ پیدایش صُبح
دیده بگشا که جھان منتظرِ آغـاز است
اللهم ارنی الطلعه الرشیده
خدايا بنمايان به من آن جمال ارجمند
و آن پيشانى نورانى پسنديده را
ای منجی دلهای خزان دیده کجایی
کی میرسد آن جمعه موعود بیایی
ای نبض زمان ذکر دعای فرج تو
مافوق مکان در نظر اهل ولایی
کنزُ الفقرایی و همانند نداری
تو رحمت موصوله احسان خدایی
کاری به سرد و گرم بهار و خزان نداشت
این پنجره فقط به هوای تو باز بود
فرامرز عرب عامری
او می آید
اما یادمان باشد اگر با آمدن خورشید از خواب بیدار شویم
نمازمان قضاست
روزی که دلم ز روضه هایت بشکست
از گریه بِرَفت، اختیارم از دست
خوابیدم و خوابِ مَقتلت را دیدم
هیهــات! که بعد از آن مرا خوابی هست
یک استخوان سالم از ارباب من نماند
هرچند باید از سر و انگشت بگذریم
آن چکمه پوشه حرامی کجا نشست؟
از ضربه های خنجرش از پُشت، بگذریم
با موی شعله ور وسطِ خیمه ی عمو…
یک کودک سه ساله و یک مشت…بگذریم
ارباب من غریب و خواهرش از او غریب تر
هی با تنش سپر شد و هی مُشت… بگذریم
سرنیزه بود و رأسِ علی اصغرِ حسین
حتی تجسّمش همه را کُشت…بگذریم
روضه تان عمر قرون خواهد و این کافی نیست
اینکه یک ماه برای تو محرم شده است
ای پنج تن خلاصه شده در تو
افتادی و ستون زمین افتاد
با رفتنت تمام حرم دیدند
از حلقه ی خیام، نگین افتاد
بانگ اناالحق می زنی بر روی دستان پدر
ای عارفان درمانده در ششگوشه ی گهواره ات
قربان
عید تقرّب به پروردگار
و ابراهیم
نماد سربلندی در آزمونِ ادعا و عمل
جز رضایت معبودش نمیخواهد
تمام وجودش، جانش و فرزندش را به مسلخ عشق میبرد و میشود خلیلالله
تو هم میتوانی
رفیقِ خدا شدن خیلی هم سخت نیست
کافیست حجِّ واجبت را بجا آوری
مگر مَثَلِ امام، مَثَل کعبه نیست؟
پس بلند شو
پروانهوار به دورش بگرد و طواف کن
شیطانِ نفست را سنگ بزن
دوستداشتنیهای زمینیات را فدای یار کن
تسلیمش باش
رضایت او رضایت خداست
حالا میتوانی مسلمانیات را جشن بگیری
حَجَّت قبول
نشسته ام به در نگاه می کنم
دریچه آه می کشد
تو از کدام راه می رسی؟
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام درین امید پیر شد
نیامدی و دیر شد
هوشنگ ابتهاج
هرکه در عشق سر از قله برآرد هنر است
همه تـا دامنه یِ کوه تحمـل دارنـد
به صحرا بنگرم صحرات بینم
به دریا بنگرم دریات بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنات بینم
نه قاتل است و نه خالق اما با گذشتنش هم قتل میشود و هم خلق صورت میگیرد
هیچکس نمیتواند در مقابل او مقاومت کند و یا او را از حرکت نگهدارد
او از کوچکترین تا بزرگترین آدمها را به خاک میاندازد
اما بُرد با کسی است که از او درست استفاده کند
به عقربههای ساعت نگاه کن، زمان را میبینی
حال که با زمان آشنا شدیم، معنای صاحبالزمان را بیشتر درک میکنیم؛
حتی زمان هم 1187 سال است که منتظر یک ثانیه است، ثانیهای که زمین و زمان را متحول میکند
ما را ببخش که تو را از بدو تولد تا به امروز،
منتظر خود نگه داشتهایم
قلبمان کافی نیست؛
انگار عقلمان هم باید بفهمد که یتیمیم
حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده
غیر از نجات، این قوم از موسی چه میخواهد
دير شد،
بازآ
که ترسم ناگهان پرپر شود
دسته گل هایی که از شوق تو
در دل بسته ام
بهار از پشت چشمان تو ظاهر میشود روزی
زمین با ماه تابانت، مجاور میشود روزی
تو باقی ماندة حقی، به زیتون و زمان سوگند
تمام عصرها با تو معاصر میشود روزی
قُتِلَعَلیالمُرتضی
تمام شد، علی رفت
ای مسجد کوفه دیگر علی را نخواهی دید
دیگر صدای اذانش را نخواهی شنید
علی میرود اما مرامش تمام شدنی نیست
عدالتش، شجاعتش، یتیم نوازیاش
خدا هیچوقت بندههایش را یتیم نمیگذارد
همیشه و تا آخر تاریخ مردی از جنس علی هست که برای امت پدری کند
با ظهور فرزندش دنیا دوباره عدل علی را خواهد دید
و تو ای مسجد کوفه دوباره بر سر زبانها خواهی افتاد
خوب گوش کن
این صدای قدمهای پُرصلابت پسر مرتضی است که به گوش میآید
کم نمکدان تو را هر که نمک خورد شکست
باز با زخم سرت کعبه ترک خورد شکست
بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
وگر شهری بدم، ویرانه گشتم
ز عشق تو ز خان و مان بریدم
به درد عشق تو همخانه گشتم
چنان کاهل بدم، کان را نگویم
چو دیدم روی تو مردانه گشتم
چو خویش جان خود جان تو دیدم
ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم
فسانه عاشقان خواندم شب و روز
کنون در عشق تو افسانه گشتم
مولانا
اگر چه روز من و روزگار می گذرد
دلم خوش است که با یاد یار میگذرد
چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است
قطار عمر که در انتظار می گذرد
… و این حال و روز جهانی است که تو را از یاد برده است
… جهانی سرد، تارعنکبوت بسته، بیمار، مرگ آلود،
پر اضطراب، بی دلخوشی، ملتهب
خودت بیا و به داد دنیا برس
دست مهربانت را بر سر جهانیان بکش
و سایه ی اندوه را از سر زمین کم کن
میلاد حضرت مهدی عج الله تعال فرجه به همه منتظران مبارک باد
بینالحرمین تو انگار تکهای از بهشت است
آمدنت چون خورشیدی که طلوع میکند
لطفت که سرشار است و نامت که آرام جان ماست.
تو پا به جهان گذاشتی و بوی بهار در کوچههای لبریز زمستانمان پیچیده
تو آمدی و این غرقشدگان دریای دنیا، به کشتی نجاتت امید بستهاند
قلبمان گاهوبیگاه هوای حرمت را میکند
چرا که ما زمینیها بهشت را در جوار تو یافتیم، در دیدن گنبدت، زیر قبهات، کنار ضریحت
اگر امروز انتظار ظهور را میکشیم، بیشک لیاقت این انتظار را در زیر سایهٔ نام تو به ما بخشیدهاند
تنهایی، ارثیهٔ فرزندان فاطمه
کاش میشد ذرهای از غم و غریبی سامرا کم کرد.
هنوز هم بعد از چندین سال حسِ غربتش قلبِ تمام آدمیان را به درد میآورد
امشب زمینیان و آسمانیها عزادار کسی هستند که خدا به او فرمود:
برو و قلب شیعیانم را به نور خدا مزین کن، اما افسوس که با تمام تلاش و دلسوزی تنها ماند و شهید شد
انگار نشناختنِ امام زمان، کار آدمی است و تنهایی، ارثیهٔ فرزندان فاطمه
شهادت امام هادی تسلیت باد
دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای
ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا
هاتف اصفهانی